از لحاظ شعر حفظی با 28.

 

+ میگه خودتو آماده کن پاییز و زمستون غرفه بگیریم تو پاساژ پروانه. میگم پایه‌ی دست‌فروشی هم هستم. میگه: شت. یافتم پایه‌ی زندگیمو.

++ یهو یه چیز مضخرفی میره رو مخم.

مثلا چرا لباسم تو اون عروسی زشت بود؟! چرا اونیکی لباسم رو نپوشیدم؟ چرا اونکار رو کردم؟ چرا اون حرف رو زدم؟ چقدر حس خجالت تحمیل کردم احتمالا.

چرا اصلا با بابا دعوا کردم که برم عروسی؟ کاش نمی‌رفتم. کاش دعوا نمی‌کردم. لعنت به من.

+++ سین میگه یادته بهت اوریگامی دادم؟ میگم نه. ماهی‌م ماهی. میگه با کلی ذوق داده بودم. اون کتابه رو هم همین‌طور. عید دو سال پیش. کتابه رو یادمه. هیچ اوریگامی‌ای یادم نیست.