- ساناز هستم
- دوشنبه ۳۰ بهمن ۹۶
- ۰۱:۲۶
- ۱ نظر
دلم تنگ می شود گاهی!
برای یک "دوستت دارم" ساده
دو فنجان قهوهی داغ
سه روز تعطیل در زمستان
چهار خندهی بلند
و پنج انگشت دوست داشتتی
"مصطفی مستور"
دلم تنگ میشود... برای همهی ما بودن ها... دلم میخواهد ترس ها را کنار بگذارم... اما و اگر ها... ضعف ها... ناگفته ها... همه را کنار بگذارم...
پیش خودم میگویم : این فروغ عجب حالِ مرا میفهمد! میگوید :
"آری آغاز دوست داشتن است... گرچه پایان راه ناپیداست... من به پایان دگر نیندیشم... که همین دوست داشتن زیباست..."
که همین دوست داشتن زیباست
که همین دوست داشتن زیباست
...
دوستت دارم...