- ساناز هستم
- چهارشنبه ۲ اسفند ۹۶
- ۱۱:۲۸
آشوبِ دستانت... آرامشِ شانههایت... جمعِ اضداد!
نگرانیم از آنکه نکند نباشی، نکند نباشم، نکند فراموش کنیم؟ نکند عاشقی را فراموش کنیم؟ نکند یکی نشویم؟ نکند دچار خسران شویم؟ نکند و نکند و نکند؟!؟! وای! وای از حجمِ نداشته هایم... وای از "هیچ" ها و "نمیدانم" ها و "ضعف" هایم... وای!
مست بودم مست! نگاهم در چشمانت بود... گفتم هیچ کس (هیییییچ کس) تو را آنگونه که من دوست دارم دوست نداشته و نخواهد داشت. به یقین. گفتی هیچ کس تو را انگونه که من نگاهت میکنم نگاه نکرده. نخواهد کرد.
عشق را در مستی فریاد زدم. عشق را بوییدم. نوشیدم. بوسیدم. عشقِ من نگاه تو بود! صدای تو بود! "میمیرم" هایت بود. بود و هست و خواهد بود.
فریادم از مستی نیست. هوشیارم. هُشیار میگویم: دوستت دارم.