این روزها سرگردونم. سرگردون بین سر و گردن ، بین آناتومی و فیزیولوژی ، بین دوستی و کدورت، بین عشق و نگرانی، بین نکنه این طوری باشه و اون طوری نباشه؟ ها ، بین آره ها و نه ها...

نمیدونم درست چیه؟ توی چندسال گذشته تعریف خیلی از چیزها اونقدر عوض شده برای من که اصلا نمیدونم درست چیه و غلط چیه؟ نمیدونم مطلقِ درستی اصلا وجود داره یا نه؟ !

نگرانم. اگه آدم هابی که انقدر به خودم نزدیکشون کردم و به ایده‌آل مغزی من نزدیک‌ن آدم هایی که فکر میکنم نباشن چی؟ اگه کاخِ اون آدم ها بریزه چی؟دیگه میتونم به هیچ آدمی و به هیچ حرف و به هیچ "حس"ی اعتماد کنم؟ 

یقین دارم که نمیتونم.