- ساناز هستم
- چهارشنبه ۵ ارديبهشت ۹۷
- ۱۷:۲۳
میگم نمیخوام بیام عروسی. خوش نمیگذره و من حوصلهشو ندارم.
مامان: کِی به تو خوش میگذره؟ کسایی که دوستشون داری پیشتن. این روز ها دیگه تکرار نمیشه ها! یه روزی دلت میخوادشون. اونوقت دیگه نمیشه.
بابا: شاید خواستی یه روز داستان بنویسی. بیا داستانِ آدم ها رو ببین.
من؟ رقیقم. اشک هام بیاختیارن.