- ساناز هستم
- پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۹۷
- ۲۰:۴۴
- ۱ نظر
۱- خیلی چیز ها رو پسِ پرده ی ذهنمون میدونیم ولی دونستنش خوشحالمون نمیکنه. این چیز ها احتمالاً چیز های مثبتی نیستن. مثلاً ایدهآل نبودن.
۲- مطلقِ ایدهآل بودن شاید اصلا قابل تعریف نباشه. ایدهآل به عنوانِ یه مفهمومِ نسبی. یعنی هیچچیز و هیچکس احتمالا مطلقاً ایدهآل نیست. ولی هر اتفاق ، وسیله، آدم میتونه برا یه آدم نسبتاً ایدهآل باشه.
مثلاً یه خونه n متری تو لوکیشنِ x به طور نسبی میتونه برای فردِ a ایدهآل باشه یا نباشه. (یعنی میتونه از حدِ فاجعه تا ایدهآل برای اون آدم متغیر باشه.)
۳- امروز یه قضیه از ایدهآل بودن پیش اومد. قضیه این بود: نباید ایدهآل ترین ها رو خواست. باید از داشته ها ایدهآل ترین ها رو برداشت کرد.
یعنی شما برای ساختنِ یه بندِ ایدهآل نیازی نیست که ایدهآل ترین موزیسین ها رو داشته باشین. کافیه اعضای اون بند تو یه هارمونی با هم به ایدهآلِ تیمی نزدیک بشن. مثال؟ متالیکا!
ربط این بند ها به هم؟ من مثالی بودم از یه عدمِ ایدهآلی که میتونه انتخاب شه. خب حالا بند ۱.
حالا ازونجایی که بند۲ ، پس ما در طولِ زندگی ممکنه n بار تغییر کنیم و برای هر حالت از اون n حالت تعریفِ ایده الِ نسبی برامون تغییر کنه. یعنی n بار تغییرش بدیم؟ یا اصلا با فرض اینکه ما تغییری نکنیم ممکنه در طولِ زندگی n بار به ترتیب با آدم هایی آشنا شیم که هر کدوم بیشتر از قبلی به ایدهآل ما نزدیک باشن. تکلیف چیه؟
پ.ن: بهتر نیست اگه این طوری فکر میکنیم منتظرِ ایدهآلِِ مطلق باشیم؟ حتی با فرضِ عدمش.