- ساناز هستم
- سه شنبه ۳ مهر ۹۷
- ۲۳:۲۸
- ۲ نظر
دیروز بعد از کلاسِ لوس و مضخرفِ تاریخ از درِ قدسِ دانشگاه که درست روبروی درِ دانشکدهست اومدیم بیرون. دقیقترش بعد از جواب دادن به چند تا سوال اومدیم بیرون. سوال های یه خانم ۳۰ ساله که بعد از لیسانس بیولوژی و ارشد میکروب سودایِ دندونپزشک شدن پیدا کرده بود. فارغ از آرمانشهری که راجع به پزشکی و دندون تو ذهن آدم ها هست ، تصمیمش به حرف امام علی که "طوری زندگی کنید که گویی ۱۰۰ سال دیگه زنده خواهید بود" نزدیک بود و شاید قابل تحسین.
قدس رو مستقیم اومدیم پایین. پایین تر از انقلاب.انتشاراتِ جذاب فاطمی. دوره دبیرستان انتشارات محبوبم بود. هم چنان هم به اندازه کافی کول و جذاب هست.
مرد دست فروش با پول خرد ۱۵۰۰ تومن رو جور کرده بود و داد به سمبوسه فروش. تو همون انقلاب. جیگرم میسوزه. مستاصل.
+ امروز ۹مین ماه تموم شد. ۹ ماه. به گفتن شاید بزرگ نیاد. ۹ ماه کمتر از یه ساله. کمتر از ۲ سال و ۱۰ سال هم هست. ولی برای ما بزرگه. پر از اتفاقه. خوب یا بد. فرقی نداره. روز به روز مفهوم داره برامون. تکرار نشدن و تکراری نشدنه برامون. عاشقیه.
++ حسِ حمایتِ یه برادر ، به نظرم رنگ زندگی رو عوض میکنه. روشن تر میشه همه چیز.