همه چیز از اون ضربه‌ی عمیق و ناگهانی شروع شد. یا در واقع خراب شد.از اون اشک ها. از اون اتفاق. راجع به این شکی نیست. دلیل شاید اون نباشه ولی خرابی از اونجا شروع شد. به قطع. چرا؟ شاید اون اشک‌ها غلط های من بودن. بعد هم پروژه برداشتنِ عمیق و شدید، بی وقتیِ شاید خودخواسته، آزمون، دانشگاه و غیره.

چرا دنبال دلیل و مرورم؟ نمیدونم. شاید چون یکبار برای همیشه خودم رو ببخشم.

+ دلم میخواد برم جلوی دانشکده پایین و گل بکنم و بزنم روی نامه‌م. یه عالمه هم بذارم لای دفترم که خشک شه. که پاییز و زمستون بذارم توی پاکت نامه.

++ همه چیز خوب بود و نبود.

+++ هنوزم باورم نمیشه که گفت : "قبول"