- ساناز هستم
- چهارشنبه ۱۳ فروردين ۹۹
- ۰۵:۵۰
چقدر متمرکز شدن رو ضعف ها خاکستریه. هر چقدر که خوشبین و مثبت و آخجون قراره یه آدمی بشم که فلان ضعف رو نداره، همون قدر هم زودتر زمان بگذره و آدمی بشم که فلان ضعف رو نداره میشی. تاب گذر زمان رو نداری. تاب این وسط ها رو نداری. اول x رو برطرف میکنم بعد y. بعد z رو میخرم بعد فلان میکنم. و دوری از همهشون و خسته میشی. بدتر از این ها ضعف هاییه که نیاز به تلاش نداره. نیاز به گذر زمان داره. اونوقته که زمان نمیگذره.
+چقدر آروم شدم ناگهان.
++د کتره مسیج داده که برات دندون نگه داشتم. یاد گذشته میفتم.بدبخت فقط دعوتم کرد کافه برای صحبت کردن چقدر بی ادبانه برخورد کردم. برخوردی که دیگه بهم مسیج نده. خ میگفت این روش اشتباهه. من فکر میکردم درست بود ولی گویا نبوده. -_- (آیا در همهی موقعیت ها به یک اندازه روشنفکر هستیم؟ اگه آره که ایولا)
+++ دلم میخواد یه اکیپ باحال، مهربون، رفیق و همدل داشته باشم. از همه لحاظ راحت با هم. سعی میکنم داشته باشم.
++++ بساطِ دستفروشی چهارنفره شده و هزار و یک تا ایده هست براش. به نظرم زده به سرمون و منطقی نیست. اونا اینترنن از این ترم و من ورود به کلینیک. با کدوم وقت؟ البته ۲۸ به طرز عجیبی برای همهچیز وقت داره-_-