مثل یه بیمار روانی هی چند تا چیز که سوهان روحم هستن رو مرور می‌کنم. می‌پزم. پر و بال میدم. و هی سوهان بزرگتری میشه. ای روانِ بیمار من. رها کن.

 

+ چرا شوق‌ه یادم نمیره خداااااا.

++ دلم برا امیر تنگ شده :((