- ساناز هستم
- چهارشنبه ۲۰ فروردين ۹۹
- ۰۴:۲۱
فکر کردن به اینکه یه میلیون تا کتاب وجود داره که باید بخونم و میخوام که بخونم هیجانزده و مضطربم میکنه. انگار برای هیچ کاری و شاید هم برای همهی کارها کافی نیستم. یک من کافی نیست. باید از پوچی و هیچی و گرفتاری های احمقانه رهید. که ره به سمت کمال برداشت. به سمت حال با خود خوب بودن.
+ کاش دیگه درس نداشتم. یا کاش درسم تو دهن مردم نبود.
++ کاشتر اینکه کاش غزل مهدوی بودم. یا منی که از کودکیِ کودکی موسیقی یاد گرفته بودم و تو دانشگاه ادبیات میخوندم و شعر میسرودم و کتاب مینوشتم و همه من رو به خاطر اینها دوست میداشتن. نه به خاطر چیزهایی که خ گفت به اون دلایل دوست داشته میشدم.
+++ خ میگه مهم تویی که صادق بودی. این حس های مزخرف رو فراموش کن.