- ساناز هستم
- دوشنبه ۲۵ فروردين ۹۹
- ۱۷:۴۶
به طرز بیمارگونهای حسها، اتفاقات و حرفهای تلخ سه چهار ماه گذشته رو زیر دوش مرور کردم. همهشون رو تبدیل به قطرههای اشک کردم. اشک ها مخلوط میشدن با قطرههای آب. تو گویی هیچ اشکی در کار نیست. اگه میتونستم یه داد بلند هم بزنم تا ماهها قویترین دخترِ این دور و برا میشدم.
+واقعا انقدر در عذاب بوده؟ خب کاش خیلی زودتر رها میکردم.
++ پشیمانم از هر آنچه در هر زمانی با هر کسی من جمله مهندس درد و دل کردم. هزار و یکبار تا حالا از این عمل پشیمون شدم و دوباره انجامش دادم. کاش ندم دیگه.
+++ استرس درسها داره غلبه میکنه. منتها استرس بدون توانایی پیادهروی خیلی خفهکنندهست.