- ساناز هستم
- سه شنبه ۲۶ فروردين ۹۹
- ۱۴:۳۹
همه چیز دقیقا اونطوری شد که مامانم میگفت. میگفت فلان کارو نکنیا آخرش فلان طور میشه. میگفت اعتماد نکن. میگفت تو اصلا چقدر میشناسی. چقدر اعتماد داری. چقدر مطمینی که فلان طوره و فلان فکر رو داره. چقدر بهش دروغ گفتم. چقدر فهمید که دروغ میگم و چیزی نگفت. همیشه با اطمینان جلوش وایمیستادم. که من مطمینم. چه اطمینان بیهودهای. زهی خیال باطل.