- ساناز هستم
- دوشنبه ۱ ارديبهشت ۹۹
- ۲۰:۵۷
یکی از وحشتناک ترین، پراسترسترین و تپش قلبترین روزهای عمرم رو گذروندم. یه موجود بیمار اشتباهی تو حسابم پول ریخته بود. این بیمار قبلا تو یکی از موسسه های پیک کار میکرد و یه بسته رو برده بود برای دوستم. یه بار تو مبدا از من پول گرفته بود، یه بارم تو مقصد. زنگ زدم بهش گفتم دوبار پول گرفتی. زیر بار نرفت و زنگ زدم خود موسسه. شماره کارت دادم و پول رو برگردوند به حسابم. بابام گفت از دوستش که تو آگاهیه پرسیده بود و گفته که بهش بگین فردا بیاد حضوری بیاد بریم تو بانک بریزیم و با قید اینکه پول مرجوعیه و این داستانا. بهش گفتم و وحشی شد. انواع فحشهای رکیک. از انواع پیامرسانها. مسیج. تماس. صدبار زنگ زد. و به هیچ حرفی گوش نمیکرد فقط فحش و تهدید. ازونجایی که آدرس خونهای که ازش پست کرده بودم رو میدونست تهدید به حملهی حضوری میکرد. خیلی وحشتناک بود. حسPTSD دارم. امروز با دو واقعهی مجزا. اگه اینا تاوانه تاوانِ چیه؟ خلاصه که پولشو همون کارت به کارت کردیم. و همچنان از مزاحمتش دست نکشید! مسیج دادم پولت رو ریختیم مزاحم نشو! میگه دیگه دلمو خون کردی، چه فایده؟:| خلاصه رفتیم آگاهی و گفت کاری نمیشه کرد و اگه تهدید ها و حرف های ادامه داشت شکایت کنین. امیدوارم داستان بزرگتری پشت این کارت به کارت کردن پیش نیاد.
+ امیدوارم پای انسان های بیمار از دور یا نزدیک به زندگیمون باز نشه.
++ حالت تهوع دارم.
+++ یه بغل که بگه: همه چیز درست میشه نگران نباش. تو بغل مامانم گریه کردم و گفت پیش میاد از این اتفاقا. نگران نباش. درست میشه. درحالی که خودش از ترس میلرزید.