- ساناز هستم
- شنبه ۱۳ ارديبهشت ۹۹
- ۱۹:۳۸
کنسرهای دهانی وحشتناکن و خوندن درس هاش دو جون از جون هام کم میکنه. هر بار به پسرعمهم فکر میکنم و زجر بیپایانِ مادرش. که فیلم های عروسیش رو میذاره و زار میزنه. به سیگار. به الکل. به دود. به مشکی پوشیدنها، به حلوا و خرما. لعنت به مرگ سی سالگی.
+ لیلا میگه خودتو خیلی محکم بغل بگیر. خودتو بیش از حد دوست داشته باش. جای همه. باشه. بغل. دوستت دارم.
++ کاش زودتر شروع شه دیگه دانشگاه. خسته و کوفته و منتظر. صبح ها پباده رفتن و تند تند گام برداشتن از نبش هفدهم تا سرِ جلال. تاکسی سوار شدن. سربالایی دانشکده رو به سختی طی کردن. آسانسور منفی دو. طبقهی اول. کلاس سوم. ساعت هفت و نیم صبح. پیاده روی از دانشکده تا خونه. سنگگ خریدنِ سر راه. قدم ها رو شمردن تا خونه. دلم تنگه. برای پنجرهی اتاقم. برای اتاقم با همهی خاطره های خوب و بدش.
+++ دلم گلدوزی میخواد و باید پیِش رو بگیرم. دلم چوبکاری هم میخواد که پی اونم باید بگیرم. وقت نیست عزیزکم. یعنی هست ولی کم است. برای یه سر و هزار سودا کم است. ولی فک کن kiss رو گلدوزی کنی. قلبم. در واقع یه پیج ایرانی هست که این کار رو میکنه و ضعف میرم هر وقت میبینم. یه روز میدوزم منم.
4+ استقلال خیلی مهمه. بیاین بپذیریم که هرآنگه که استقلال رفت ذلت میآید. بعد برای داشتن خودی مستقل بکوشیم. مستقل از تمام هستی. مستقل از هر آنکس و هر آنچیز که هست.
5+ لعنت به همهی سیگارهایی که تا بحال کشیدهام و دیگه نخواهم کشید.