هزارباره مونگه گوش دادن و هزار و یک قدم برداشتن. هزار بار مرور مکالمه‌ها و هزار و یک‌باره رقیق/خوشحال/آروم شدن. هزاران بار فکر کردن، خیال بافتن، ترسیدن و لبخند زدن. فِس افتادن و لبخند به لب صحنه‌ی مضحکی ایجاد کردن. زل. زل. زل. نه حال نوشتن هست، نه خوندن. فقط نشستن و خیال کردن. شایدم خوابِ آروم کردن و مو بافتن. مثل سربازاییم که قراره عملیات کنن و شاید بمیرن.

 

+ فک کنم تهش هر چی بشه خوشحال و آرومم. حتی اگه خداحافظی باشه این خداحافظی ایده‌آلی‌ه. می‌تونه نقطه پایان قشنگی باشه.

++ ولی قراره آخرش خداحافظی کنیم؟

+++ لبخند بعد زار. یا اول زار بعد لبخند.