چند وقت بود که به سه‌تارم دست نزده بودم. وقتی حالم خوبه انگار بهم لبخند می‌زنه. برش میدارم و "سلطان قلب‌ها" و "گل صحرایی" رو می‌زنم و چند تا چیز دیگه. باید یادم باشه دنبال مضراب بهتری بگردم. مضراب فلزی صدای تیزتری میده. مضراب پلاستیکی صدای مصنوعی‌ای ایجاد می‌کنه و بهترین مضراب از لحاظ طبیعی بودن و نزدیک بودن به صدای ناخن، مضراب شاخ هست که صدای مخملی و نرمی تولید می‌کنه.

 

+ روزی ده بار یه تیکه کاغذ بی‌گوشه رو مرور و مرور و مرور می‌کنم. هنوزم لبخند به لبمه. هنوزم کافیه.

++ اردی‌بهشت داره تموم میشه و من نه ارغوانی دیدم، نه از بلندی به شهر نگاه کردم. نه حتی یه دل سیر پیاده‌روی کردم. باشد برای اردی‌بهشت‌های بعد.

+++ دلم برای این پنجره که وقتی بازه صدای کلی گنجشک میاد تو و صدای همسایه‌ها هم کاملا محو و نامفهوم قاطی‌ش میشه و هر از گاهی هم ماشینی از سر این کوچه‌ی کوتاه رد میشه و اگه بدشانس باشیم یه وانتی‌ه با بلندگو، تنگ خواهد شد. 

4+ مشتاق و صبورم برای گذر زمان. برای دیدن ادامه‌ی ماجرا. همون‌قدر هم آشفته از تحمل گذر زمان. یا حدسِ آینده یا حتی ترس ازش.

5+ چقدر زمان می‌بره آدم خودشو ببخشه؟