- ساناز هستم
- سه شنبه ۳۱ تیر ۹۹
- ۰۱:۳۶
دوری واژهی غریبیه. همون قدر هم نسبی. دوری از چی؟ از کی؟ اصلا از کجا به بعد دوره؟ یه چیزایی واضحه دوره. در بعد زمان حتی همواره دور بوده. اما حتی در اون بعد هم مقیاس دوری اون تغییر کرده. مثلا خارج دوره. فارغ از اینکه کشور همسایه باشه یا قارهی اونور دنیا، دوره. شاید ۱۰۰ سال پیش دورتر از الان بوده اما همچنان دوره.
اما بدترین دور دورِ نزدیکه احتمالا. دوری که فکر میکنی دستتو دراز کنی گرفتی ولی نمیرسه، نمیتونی، دوری. یا دوری که ذره ذره وجودت دور نبودنه ولی نمیشه، نمیتونی.
+اگه در دور بودن نزدیکی بیشتری باشه چی؟ اگه بترسیم از نزدیک بودن و گند زدن چی؟
++ تو ذهنم همهچیز همواره بر پایه آیندهست. یعنی همواره بوده. تحمل دشواری های موقعیتی برای رسیدن به لذت، آرزو، موفقیت یا هزار و یک کوفت دیگه در آینده. چه بسا تحملهای لذت بخش و حتی رسیدن به آیندههای موعود که بسیار لذتبخشه. ولی باگش وقتی درمیاد که از ترس یا شک به آینده نمیتونی از حال لذت ببری.
+++ اسم سرخپوسنی من: برف میانهی تابستان (به انتخاب ۲۸)