- ساناز هستم
- يكشنبه ۲ مرداد ۰۱
- ۰۷:۵۸
عه، درسته. حتی این بار هم پشیمونم. از نوشتن، بیان خشم و نوشتن چرت و پرت.
حقیقت اینه که اون تصاویر حقیقت و آزاردهنده هستن. محافظهکاری همچنان اجازهی بروز نخواهد داد ولی خب من دیدم، من میدونم. حقیقت اینه که لافها بیهوده و برای دادن نقشهای دراماتیک به ما بودن، حقیقت اینه که واضح بود عشقی باقی نمیماند یا به عبارتی جز قلب تیره حاصلی نیست، حقیقت اینه که آنچه که عشق است تلاش کردن است، آنچه که ماندگار میکند خواستن است، آنچه که جاودانه میکند خواستن به جان و نشدن. مور مورم میشه وقتی لاف میشنوم. وقتی باور نمیکنم. وقتی به نظرم درست نیست.
+ خشم احتمالا درست ترین حس برای بیان و ابراز نیست.
++ گاهی خفه میشم. بعد به نظرم درست میاد. حتی به اینکه یه روزی این رخ رو خواهم دید، این دست رها کردن وسط میدون جنگ رو میدیدم، میدونستم اون روز سخت در زندگیم تنها خواهم بود، حتی از این بعد هم امنیت نداشتم.
+++ همهی اینها جلوی دلتنگی برای حسهای عمیق رو نمیگیره. حسهای تکرار نشدنی. که کاش تکرار بشن.