۲ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

دلم میخواد زودتر کلینیک شروع شه یا همون اندر رساله‌ی آینده

  • ساناز هستم
  • يكشنبه ۳۱ تیر ۹۷
  • ۲۳:۱۶

    گاهی اوقات فکر میکنم یک من برای این همه سودایِ توی مغزم کمه. من باید یه چند تا منِ دیگه داشتم که در حالی که من داشتم میرفتم دانشگاه بشینم سرِ کلاس آناتومی و بافت و انگل، اون بره کلاس رقص، اون‌یکی بره باشگاه، یکی دیگه هم نقاشی کنه. شاید همونی که می‌رقصه بتونه نقاشی کنه. بالاخره این دو تا احتمالا تو یه کتگوری جا بشن. شایدم من نقاشی کنم و برقصم و اونیکیم رو بفرستم سر کلاس. به هر حال نقاشی کردن جذاب تر از یه سری استخون و عصب و کاداورِ(جسد) پوسیده‌ی دانشگاهه.

    این روزا که بیکارترم ساعت‌ها آینده رو خیال می‌کنم. گاهی اوقات ترسناکه و قلبم آریتم میشه. ولی شوق‌ش رو دارم و گذر زمان شیرین‌ه. بعضی چیزها، آدم ها، حس‌ها ، جاها معنای اطمینان هستن برام. مطمینم بهشون. به بودنشون. به خوب بودنشون. بعضی چیزهای دیگه برام معمان. شوق دارم ببینم چی میشه.

 

 

اندر حکایتِ منم ازون کلاه‌های فارغ‌التحصیلی میخوام :(

  • ساناز هستم
  • پنجشنبه ۱۴ تیر ۹۷
  • ۱۶:۱۶
  • ۱ نظر

دارم میرم جشن فارغ‌التحصیلی. میتونست جشن فارغ‌التحصیلی من هم باشه ولی علی‌الحساب باید پنج شش سالی صبر کنم. چند روزه ذوق جشن رو دارم و هی بچه ها رو با اون کلاها تصور میکنم.

بار ها تو این دو سال به غلط و درست فکر کردم. به اینکه درست احتمالا این بود که از اول مسیرم رو انتخاب میکردم. بعد فکر میکنم شاید اون درست بود ولی راهی که اومدم نه ‌تنها غلط نبود که شاید درست‌تر هم بود. امروز اینو بیشتر حس میکنم. شناختنِ آدم‌ها، گرفتن تصمیم‌ها، دوری ها، نزدیکی ها... فکر میکنم تو همه‌شون یه چیزی از جنس بزرگ شدن وجود داشت.

پیوندهای روزانه