۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

نامبارک ترین تولدِ عمرم

  • ساناز هستم
  • يكشنبه ۱۳ بهمن ۹۸
  • ۱۹:۴۱

فردا تولدمه و این نمیخوام ترین تولد منه.

 انتظار تبریکی رو دارم که حکم مرگ رو داره برام. انتظار انتظار

میگم انتظار شبیه این گیفه‌ست... که پنجره بازه و پرده و درختا تکون میخورن. باده... ترسناکه...

مچاله میشی تو خودت و پالتوت رو جمع میکنی تو بغلت. سرخیابون و ته خیابون رو نگاه میکنی. نورِ تیر چراغ برق میره رو مخت و خلوتی خیابون میترسوندت. کسی نیست. نخواهد بود.

انتظار انتظار انتظار

 

تلخ‌ه. روزهایی که میگذرن تلخ‌ن. و من تو این تلخی تنها نیستم.

دارم روزها رو برای عین هم تلخ می‌کنم.

و این منم. دخترِ غیرکولی که روزها رو برای آدم ها تلخ می‌کنه و اون‌ها رو تنها.

 

+ اشک‌م. کاش‌ها. "کسی نمیتونه تو رو اندازه من دوست داشته باشه" ها. 

بیا ببین که فلان...

  • ساناز هستم
  • چهارشنبه ۹ بهمن ۹۸
  • ۱۵:۱۲

I miss you...

I need you...

 

آشوب و آرامش و این داستانا

  • ساناز هستم
  • يكشنبه ۶ بهمن ۹۸
  • ۲۳:۴۰

تلخیِ جملاتی که تو این دو روز شنیدم برای من کافیه...

ولی میدونم فردا هم میشنوم و این تلخ‌تره.

غلط اندر غلط

  • ساناز هستم
  • شنبه ۵ بهمن ۹۸
  • ۱۱:۱۷

دل تنگم و از دل‌تنگی اشک میریزم. وسط کتابخونه. چندین و چند شبه که خواب آشفته می‌بینم‌. نمیتونم. پر از غلطم و نیاز به تنهایی دادم.

کاش به مادرم نگفته بودم. کاش...

دلم میخواد ببینمت و بهت بگم مسئول اشتباهِ من تویی.

می‌ترسم اسیب برسونم به عین. میدونم چقدر دوستم داره‌. من نمیتونم اندازه ای که اون منو دوست داره دوستش داشته باشم. نمیتونم...

جعبه‌ی شکلات‌ها و نامه‌ها و هزار و یک چیز دیگر...

  • ساناز هستم
  • جمعه ۴ بهمن ۹۸
  • ۱۵:۲۹

من هنوز دلم نیومده دور بریزم خیلی چیز ها رو...

هنوز میخونم که نوشته: نازک آرای تنِ ساقه گلی

که به جانش کشتم

و به جان دادمش آب

ای دریغا!

به برم می‌شکند...

و زار میزنم...

روزمرگی پر اشتباه

  • ساناز هستم
  • جمعه ۴ بهمن ۹۸
  • ۱۰:۱۱
  • ۱ نظر

حالا که میدونم کسی اینجا رو نمیخونه باید بگم دل تنگم. پر از غلطم و کاش غلط نمیکردم... کاش...

پیوندهای روزانه