در واقع حالا که تو این اتاق امن تو این خونه‌ی امنم، باز هم ناآرومم. چون همه چیز ناآروم و با تقریب خوبی غیرقابل ناامنه و ناپایداره. امنیت اینجا دلهره‌آوره. چون می‌دونم بسیار ناپایداره. چون می‌دونم که یک روزی نخواهد بود. چون می‌دونم مجبورم یک روز باهاش وداع کنم. حتی پیش از از دست دادن جفت آدم‌های امن اون. و امنیت اونوقت در چه چیزی خواهد بود؟ در مرگ یحتمل‌. حالا می‌تونم خودخواهی برای فرزندآوری رو درک کنم. آیا من هم فرزندی بزرگ می‌کنم؟

 

+ آیا میشه اینجا از اوضاع م.ملکت غر زد؟ خیر‌. ولی بخش عظیمی از این ناامنی و ترس هم از این مورد باید باشه یحتمل.

++ با موسیقی متن یک نفس آرزوی تو.

+++ غروب های کلینیک دانشگاه زندگی رو یه جور دیگه جلوه میده. سرم رو گرم می‌کنه و بی‌اندازه خسته که نتونم خیلی هم فکر کنم. نتونم تو اتاقم تنها و بیدار باشم. و فعلا جذابه.