- ساناز هستم
- يكشنبه ۲۴ فروردين ۹۹
- ۰۴:۱۰
میتونم ساعتها تو جزئیات به درد نخورِ گذشته جستجو کنم. ساعتها. جزئیاتی که همه حاصل تخمین هستن. و تخمین معمولا تو خودش بدبینی داره. یعنی اگه به موضوعی بدبین باشی هر تخمینی هم توش بدبینی داره. هی فکر میکنی یعنی چی شده؟ a بوده یا b؟ سعی میکنی با فضولی تو هر جایی که میتونی تخمینت رو به واقعیت نزدیکتر کنی یا اثباتی برای تخمینت پیدا کنی. یه چیزی تو مایه های آدمی که مدام میگه: دیدی گفتم؟ دیدی من اشتباه نمیکنم؟ دیدی؟ باز هم روانِ بیمار من!
+ هر شب و هر شب ملغمهای از همهی حس هام. بینِ منِ عصبانی و ناراحتِ اینجا. منِ خوشحال و عادیِ اونجا و منِ عاشق و بیتابِ اونجاتر. نمیدونم این تفکیک من ها به سلامت نزدیک تره یا جنون. ولی هر چی هست آرامشِ نسبی من رو برمیگردونه.
++ حس میکنم آزار دادم و میدم. طبیعی نیست این حجم از نبودن. اگه اینجوریه جمع کنم برم یه جا دیگه پهن کنم.
+++ آی وانا لیو مای ایمجینری لاو لایف. ون ایت بیکامز ریل؟
4+ کاش میشد یه compilation داشته باشیم از قشنگی های گذشته بدون آهنگ تندا که اذیتمون کنه. بدون نگاه هایی که بخوایم فراموششون کنیم. بدون روزای بد و بدتر. بدون ترسها. بدون شکها. بدون بدبینیها. بدون اذیت شدن ها. بدون حرف های بد. بدون شب های بد. بدون دوست داشته نشدن. بدون دلتنگی. بعد هی بذاریم پلی شه بریم توش زندگی کنیم.
5+ واژهی خودخواهی . خیلی وسیعه. به نظرم انسان اگه خودخواه نباشه باید هر لحظه برای از دست دادن آماده باشه. و شاید این بخشی از کمال باشه.
6+ لحظهی دیدن میرسه...