همه چیز شبیه یه خواب‌ه. یه خیال. دردناکه. همه چیز دردناکه. دردناک. به غایت. کاش می در بر بود و مست‌وار همه چیز رو برای چند ساعت فراموش می‌کردم. کاش می‌تونستم آتیش بزنم یا پاره کنم. کاش می‌تونستم بفهمم. بدونم. هیچ حقیقتی از من پنهان نباشه. کاش حتی می‌تونستم با صدای بلند داد یا زار بزنم. کاش...

ناراحتم که پیارسال نیست. خوشحالم که پارسال نیست. خراب کردن روز تولد کسی حق من نیست. هر چند من با همه‌ی من بودنم تلاش کردم.  ولی علی حق داشت... "خسته نشی یه وقت؟" 

 

+درد. درد. درد.

++ نمیشه توجیه عارفانه و عاشقانه گذاشت. هرچقدر هم قشنگ باشه و بخوام که واقعیت داشته باشه خود گول زدن میشه. واقعیت کافی نبودن و ترجیح ها و چیزهای بدتره. امیدوارم که خسران نباشه و درست همین باشه. 

+++ چقدر هیچ وقت همدیگه رو نفهمیدیم. من می‌فهمیدم روز تولد خوب نبوده، گات فیلینگزم می‌گفت یه چیزی کمه، سر جاش نیست. می‌گفت گول ظاهرِ همه چیز خوبه و مسیر عاشقانه‌ی برگشت رو نخورم ولی دلیلی واقعی برای این فیلینگز وجود نداشت. هیچ حرفی زده نمیشد از بد بودن. و بعد ها فهمیدم چقدر بد بوده. هر چند هنوز هم نمیدونم چرا. و چقدر هم را نفهمیدن ها و نفهمیدن واقعیت ها ما رو عصبی و خسته کرد.

4+ امروز از اون روزاست که اشک از من فرمان نمیگیره. و دلم میخواد به مغزم بگم خفه شو.

5+ کاش یه نقطه پایان بذارم. برای بستن پرونده دو سال از زندگیم.

6+منظورم از "الگوهایی قابل پیش بینی از خودش در جسم و روح تجسم می‌کنه" این نیست که فرد میتونه خودش رو پبش‌بینی کنه. قبلا فکر میکردم میشه درباره بعضی موضوعات مطلقا نظر داد. مطلقا "نمیکنم" هایی متصور شد. ولی من "هرگز" ها و "من این نیستم" هایی رو تجربه کردم که احتمالا تا آخر عمرم فقط آرزو می‌کنم "چیزهایی" رو هرگز تجربه نکنم. و نه چیزی بیش از آرزو. اما این عدم توانایی پیش‌بینیِ خود ناشی از کمبود ماست. شناخت و معرفت کم. منظور از اون جمله شناخت "فیزیولوژی و پاتولوژی" جسم و روح بود. نوع بشر با تقریب خوبی میتونه همه‌ی حالات جسم و روح رو با همه‌ی واریاسیون‌ها پیش‌بینی کنه و بشناسه. من شاید از نظر خودم غیرقابل پیش‌بینی عمل کرده باشم ولی از نظر تراپیست‌م تو یکی از الگوهای از قبل مطالعه شده و شاید بارها تجربه شده‌ی اون قرار می‌گیرم.

7+ یکی نوشته "ولی چجوری می‌فهمیم ابلق رو به اشهب بودنه یا ادهم؟ مثل این سواله که گورخر سفیده با راه راه سیاه یا سیاه‌ه با راه راه سفید؟" آره واقعیت اینکه که کاش می‌شد فهمید. حتی تشخیصش درباره "خود" هم سخته. ولی شاید از دور دیدن آدم ها بیشتر کمک کنه. وقتی خیلی نزدیکی صرفا یه صفحه‌ی کوچیک دیده میشه با سفیدی ها و سیاهی های پراکنده. وقتی zoom out می‌کنی و از دور تماشا می‌کنه میشه فهمید کدوم یک از این دو پراکندگی base ه و کدوم لکه.

8+ در بهترین و تکرار نشدنی ترین سال های زندگی باید آرزو کنم زمان بگذره. این ظلم به نفس‌ه. می‌تونست همه چیز زیبا باشه. چرا نیست؟ اشتباه کردن. 

9+ به نظرم من خیلی بچه و برای تجربه‌ی همه چیز خیلی بی‌تجربه و اشتباه بودم.

10+ امروز ملغمه‌ی همه‌ی حس های واقعی‌م. اگر همه‌چیز طور دیگه‌ای بود... اگه این ابراز ها غلط نبود باید می‌گفتم چقدر دوست داشتم امروز و تا ابد امروز ها می‌تونستم پیشش باشم. ولی کمم. پیارسال و پارسال و امروز و تا ابد کمم.