نوشته های وبلاگ قبلی رو که شبیه بازمونده‌های جنگ فقط تبدیل به یه سری عکس شده‌ن مرور می‌کنم. حس می‌کنم اون موقع‌ها قدرت نوشتنم بیشتر بود. لفظ قلم تر صحبت می‌کردم و مخاطب بیشتری هم داشتم. یه جا نوشتم که کاکتوسم مرده و اجازه ندادم بابا یکی دیگه جاش بکاره. چون باید جای خالی خالی بمونه. باید جلوی چشم باشه و بشه دید که یکی بوده که دیگه نیست. نوشتم کاش آدم‌ها هم همین باشن. ما رو نذارن جای خالی کسی. نذاریمشون جای خالی کسی. 

 

+ نیاز به زمان خیلی زیاد دارم. برای رسیدن به کارها. ولی از رسیدن به زمان حال هم عقب میمونم. ای داد!

++ بمبِ کنکور من رو تبدیل به یه آدم قوی‌تر و در عین حال ضعیف‌تر کرد. به تقریب خوبی همه‌چیز تو زندگی من دچار تناقض های عظیم‌ه. 

+++ دچار باید بود. دچار هستم.