وجود داشتن سخت‌ترین بعد انسان به نظر می‌رسه. فارغ از ویژگی‌ها، زشتی زیبایی کجایی چگونگی و هزار و یک تا چیز دیگه. خود بودن. شده از پدر مادرمون بپرسیم که چرا ما رو هست کردن؟ من پرسیدم. هیچ جواب منطقی‌ای براش وجود نداره. چون محکوم بوده‌ایم به بودن. چون حس مالکیت باید ارضا بشه. چون شکل دادن به موجود جدید لذت بخشه. چون یکنواختی زندگی ساختن بچه رو اجباری می‌کنه. اجبار؟ لعنت به این یکنواختی. 

 

+ یه بار تو پارک نشسته بودیم. یه خبرنگار رادیو اومد ازمون پرسید که نظرتون درباره فرزند چیه؟ (شایدم دقیق یادم نیست و درباره عدم توان در فرزندآوری) من گفتم: به نظرم اولویت رابطه دو نفر هستن. فرزند توافق‌ه و در صورت عدم توانایی دو نفر هستن که باید همدیگه رو تو اولویت قرار بدن. فرزند هایی وجود دارند به دنبال خانواده. به دنبال فرصت برای رشد. میشه اونها رو بزرگ کرد. (هر چند که الان می‌تونم رو "دونفره" ها و "اولویت" ها و "راه دادن آدم‌ها به دونفره‌ها" بالا بیارم و این توهمات ذهنی رو حاصل طفولیت بدونم. هرچند یه شکی دارم که اصول درست و آدم ها غلط باشن ولی فعلا آدمی که درست هاش از روی "بلوغ" این‌ها باشه ندیدم.)

 

++ بذارید ب.ر.ی.ن.م به تفکر "ژن ما ژن خاصیه، ما باید فرزند بیاریم"! من دلم می‌خواد هر جایی از زندگیم نیاز به فرزند حس کردم فرزندی بیابم و بزرگ کنم. مسئولیت زاییدن و حتی توانایی‌ش در من نیست. 

 

+++ مابعدالطبیعه یا همون فلسفه اولی میگه موجودات رو از آن جهت که وجود دارند بررسی کنیم. صرفا به سبب "وجود داشتن"، "هستی" و "بودن". این طوری درخت و انسان و سنگ و فلز دیگه درخت و انسان و سنگ و فلز نیستند بلکه "موجود" هستن. توجه به اختلافشون توجه به ماهیت و چیستی‌ه. اما آیا موجودات در بودن با هم متفاوتند؟ هستی قابل تغییره؟ آیا علیت مربوط به "اصل هستی" هست یا "خصوصیات موجودات"؟ 

 

4+ حقیقی‌ترین و اصلی‌ترین مبنایی که همه‌ی خصوصیات اشیا و پدیده‌ها به اون برمی‌گردند، هستی و وجود هست.

 

5+ بذارید هم‌زمان بالا بیارم روی مفاهیم غیرت، حسادت، لاس زدن، هول بودن، و روش‌عن‌فکری. امیدوارم از همه این مفاهیم پوچ دور باشم. و آدم های با این مفاهیم پوچ از من. 

 

6+ ما اندک رذالت هایی از این جنس داشتیم. ولی پوچ نبودیم و نیستیم.

 

7+ دو راهیِ خوشحالی/ناراحتی از باز شدن/نشدن دانشگاه ما رو به موجوداتی دو رو تبدیل کرده. وقتی قراره باز شه معترض و دلمون نمیخواد میشیم و وقتی باز نمیشه میخوایم به زندگی پیشین برگردیم.

 

8+ اشکم، دردم، آهم، آشیان برده ز یاد