حس هیچ بودنی که رها نمی‌کنه.حس کم‌بودنی که حالا خود من و خود زندگیه و نه بخشی از اون. حس‌ تنهایی‌ای که جدید نیست ولی تام‌ه. بدون هیچ نقص یا بالا پایینی. و این دقیق‌ترین و واقعی‌‌ترین حالت زندگی‌ه. تصویری بدون سانسور.

+ من برای داد زدن و عصبانی‌ شدن سر اون نیرو‌ی بازدارنده هم بی‌اندازه خسته و پر از نخواستن‌ بودم. مطمئن بودم منو نمی‌کشه. مطمئن بودم اون دست‌ها منو خفه نمی‌کنن. من نتونستم حسم رو خالی کنم.

++ صدای سکوت از همیشه جذاب‌تره. هنوز به شروع سال جدید فکر نکردم. هنوز چیزی ننوشتم، هنوز گنگم. ولی‌ می‌دونم خوشحالم که اون سالِ نکبت تموم شد. حالا انتظار سبز خوش‌رنگ درخت‌ها و شروع فصلی که دوستَش می‌دارم زیباست.

+++ اینجا زجر بود و هست. دلیلی بر زجر نیست. شاید خاتمه‌ی زجر، خاتمه‌ی واقعی باشه. شبیه بچه‌ای که کتک‌ خورونش دوام داره. اما نتونستم دووم بیارم و کتک.

۴+ نوشته: انگار در تصویری پشت مه گیر افتاده باشم.

۷+ دلتنگی شبیه موج‌های دریاست. با ماشین همون‌جا ایستادم، همون‌جا که با رفتگرها خاطره داشتبم. سیگار رو که روشن کردم خودم رو روی صندلی بغل تصور کردم. دو نفر شدم. یه راننده با سیگاری در دست چپ. یه ساناز با سیگاری در دست راست. و دلتنگی برای همه‌ی این قاب رو اشک کردم.

۸+ زجری که پایان نداره. گاهی نیاز به همراه در زجرها، گاهی خوشحال از تنهایی.

۹+ متود همه‌ی دکترای کلینیکه اینه که برمی‌گرده به گذشته و زجرت میده. هر جلسه کوفتگی داره. هدف نهایی بازنویسی احساسات و اتفاقات در کودکی‌ه. گاهی چیزی از اون تصاویر به خودآگاه برمیگرده که خود انسان شوکه میشه. شاید تجربه‌ش بد نیاشه.