به گردالو میگم نمیدونم دقیقا چه حسیه. شاید دقیقا حسادت هم نباشه. ولی یه چیزی شییه اونه. میگه یه خشمی حس می‌کنم. میگم درسته، هست. نمیدونم چجوری میتونه حتی‌ حس‌هایی که پنهان می‌کنم رو بخونه. میگه مخاطبش کیه. میگم معلومه. میگه می‌فهمم. میگم این حق "من" بود که الان شاد باشم. میگم میدونی من هیچ‌وقت اون لباس رو تصور نکردم؟ ولی خب میدونم همون‌چیزی که تصور نکردم از این زیباتر بود، ظریف‌تر بود، من‌تر بود. میگم هرگز نمیتونستم همچین چیزی رو بگم. چون لابد هیتر بودم. لابد ته مزه‌ای که می‌موند هیت کردن بود. و عاه خشم دارم.

 

+ بهش میگم شرط می‌بندم که اون محافظه‌کاری‌ای که ازش حرف می‌زدم، اون کسی که با اصرار نباید می‌فهمید من وجود دارم، الان یا داخل داستان هست، یا تمایل به بودنش هست و خواهد بود. وچقدر من رها و آسوده‌م و این تصویر دیگه اذیتم نمی‌کنه. حتی تصویر تنها نبودنش تو اون جمع.

 

++ حاضرم هر شخصی رو قاضی کنم. و یقین دارم از حکم دادگاه. من به رو راست نبودن‌ها و حرف‌های صد من یک غاز باختم. و خوشحالم که باختم.

 

+++ رو راست بودن کار دشواریه ولی علی‌رغم اینکه به نظر میاد بهاش زیاد باشه، بهای کمتری از رو راست نبودن داره. بیاید رو راست باشیم. اونچه که بین بودن و نبودن تعیین کننده بود حس رهایی از تعهد، آزاد بودن، تمایل به پیشرفت‌هایی بود که توهم این وجود داشت که من مانعشم. خود را در جایی بالاتر دیدن‌، جذب آدم‌هایی که تا حالا جذبشون ممکن نبود. یا به عبارتی عضو کلوبی بودن که ما رو به عضویت نمی‌پذیره. حالا رویای شف بودن جذاب‌تره، رویای موسیقی، رویای همه‌چیز. برای من هم‌.

 

۴+ منزجرم. و همه‌چیز تا وقتی فراموش کرده‌م آرومه. همه‌ رو پاک کردم تو شبکه‌های اجتماعی که نبینم ولی خب دیدم. آنچه که نباید می‌دیدم.

 

۵+ رویای رفتن داره بزرگ میشه. هوا کمه.

 

۶+ اولین بار بود که هر نوع نوشته‌ای رو به اشتراک گذاشتم. استاده گوگولیه‌ ولی اینکه خودش نمی‌خونه و دستیارهاش می‌خونن ضدحاله ولی خب منتظر فیدبکشونم. هر چند طبق معمول خودم راضی نیستم.

 

۷+ تلاش و تصمیم برای ننوشتن تو یه لحظه شکست میخوره. و حتی این هم اشکالی نداره. از بین حس‌های مختلف خشم درست‌ترین برای نوشتن و ابراز کردنه.